13.9K
Downloads
51
Episodes
پادکست روزنامه ۸صبح برنامههای ضبط شده تویتتر اسپیس روزنامه ۸صبح میباشد که شام روزهای جمعه، به صورت زنده از طریق تویتتر روزنامه ۸صبح برگزار میگردد. دربرنامههای توییتر اسپیس روزنامه ۸صبح که با حضور کارشناسان، تحلیلگران و فعالین سیاسی و مدنی برگزار میگردد، مسایل عمده و اساسی جامعه افغانستان به بحث گرفته میشود. در این برنامهها، مخاطبان نیز فرصت پرسش و ابراز نظر دارند. #8amSpaces @HashteSubhDaily
Episodes
Thursday Apr 25, 2024
سخن زن/۱۷: استوار میمانیم تا نشان دهیم که «قصه درس مفت» نمیشود
Thursday Apr 25, 2024
Thursday Apr 25, 2024
استوار میمانیم تا نشان دهیم که «قصه درس مفت» نمیشود
ما دو تا فرق داشتیم. هنوز هم فرق داریم. هر جا ما را میبینند، حرفی در مورد ما یا علیه ما میگویند. هنوز شوهر نکردهایم. بچههای قریه را یا ما انتخاب نمیکنیم یا آنها ما را نمیگیرند. دیگرانی هم اگر گاهی آمدند، ما جواب کردیم که درس میخواهیم بخوانیم. حال خانواده میگوید که «قصه درس مفت» شد؛ اما برای ما هنوز مفت نشده است. ما میمانیم تا دروازه مکتب و دانشگاه باز شود. ما میمانیم امیدوار و استوار تا آزادی و تا نشان دهیم که «قصه درس مفت» نمیشود.
Thursday Apr 04, 2024
سخن زن/۱۶: من دیگر بیوطن شدهام
Thursday Apr 04, 2024
Thursday Apr 04, 2024
من دیگر بیوطن شدهام
بعد از آن طالبان همهجا را گرفتند. اولین کارشان هم بسته کردن مکاتب بود. با این کارشان، تمام رویاهای دختران افغانستان باد شد و به هوا رفت و من دانستم که دیگر این خاک وطن نمیشود. طالبان تمام شهر ما را گرفتند. مکتب را که برایم همچو بهشت بود، از من دزدیدند و رویاهایم را با خاک یکسان کردند. ما دختران را خانهنشین کردند. این هم بس نبود که به چادر و لباس ما هم گیر میدهند و بازداشت و اختطاف میکنند.
Thursday Mar 28, 2024
سخن زن/۱۵: زندهگی در سایه وحشت؛ لبخند پررذالت طالبان در حین بازجویی آرامشم را گرفت
Thursday Mar 28, 2024
Thursday Mar 28, 2024
زندهگی در سایه وحشت؛ لبخند پررذالت طالبان در حین بازجویی آرامشم را گرفت
بعد از ظهر بود. نمیدانم چرا همیشه بعد از ظهرها اینقدر برایم دلگیر است. نمیتوانم در خانه بمانم؛ چون حس خفقان دارم. از سویی، نمیتوانم بدون ترس و دلهره خانه را ترک کنم، چون از طالبان میترسم. آنها بارها مرا به خاطر بیرون رفتن با شوهرم تهدید و تحقیر کردهاند. آن روز اما دلم بهشدت گرفته بود، ولی تنها بیرون رفتن برایم بیشتر ترسناک بود. برای همین از شوهرم خواستم با من و پسرم بیرون برویم. همانطوری که سهنفره جاده را پرسه میزدیم و از زندهگی پر از دغدغه و آینده فرزندم با هم صحبت میکردیم، ناگهان موتری با سرعت زیاد به سمت ما آمد. کنار ما که رسید، توقف کرد. با دیدن سرنشینان آن موتر که هر کدام با سر و وضع ژولیده و موهای دراز چهارچشمه به سمت ما نگاه میکرد، فهمیدم که جنگجویان طالبان هستند.
Friday Mar 15, 2024
سخن زن/۱۴: مسیر دشوار اما دستیافتنی آرزوها
Friday Mar 15, 2024
Friday Mar 15, 2024
از ایام کودکی وضعیت زندهگی خوبی نداشتم. با فقر به دنیا آمدم و با فقر بزرگ شدم. پدرم کارگر روزمرد بود و نمیتوانست مصارف خانه و فرزندانش را بهگونه درست مهیا کند. در ایام کودکی هیچگاه نتوانستم لباس نو بر تن کنم و بازیچه داشته باشم، ولی همان خواستههای کوچک برای همبازیهایم فراهم بود و من نظارهگر لباس و چوریهای رنگارنگی بودم که در ایام عید دوستانم بر تن و بر دست میکردند و با شور وشوق میخندیدند و شاد بودند. با دیدن آنها احساس حقارت میکردم و با خود میگفتم ای کاش آن بوت و لباس بر پا و تن من میبود.
Friday Feb 23, 2024
سخن زن/۱۳: کابوس ناتمام چهار سال شکنجه
Friday Feb 23, 2024
Friday Feb 23, 2024
کابوس ناتمام چهار سال شکنجه
مراسم عروسی با همه رسم و رواجی که داشت سپری شد و من صاحب خانه جدید شدم و با انسانهایی که برایم بیگانه مینمودند، همخانه شدم. بیشتر از پنج ماه از عروسیام نگذشته بود که شوهرم کم کم روی سگش را نشانم داد و با تکتک انساننماهایی که نقاب خوب بودن بر چهره داشتند، آشنا شدم. در حالی که پس از ازدواج با همان جثه خُرد و ضعیفم همه کارهای سخت و سنگین خانه شوهرم را انجام میدادم، شوهرم به هر بهانهای مرا زیر مشت و لگد میگرفت و تا میتوانست لتوکوبم میکرد. ابتدا لتوکوبش در حد چند سیلی و مشت بود، اما با گذر زمان مشتش به لگد و سیلیاش به چاقو بدل شد. بارها مرا با چاقویی که همواره با خود داشت و از آن برای ترساندنم استفاده میکرد، زخمیام کرد و هنوز نشانههای آن زخمها در بدنم است.
Friday Feb 16, 2024
Friday Feb 16, 2024
بیشتر از دو سال از حاکمیت طالبان گذشت و در این مدت بارها در برابر خواست خانودهام ایستادهگی کردم، اما این بار وضعیت فرق میکرد و من دیگر بهانهیی نداشتم و باید ازدواج میکردم. به همین دلیل جواب رد نمیدادم و به بهانههای مختلف وقت میخریدم تا نکاحم را رسمی نکنند. در این مدت تا توانستم تلاش کردم که بورسیه تحصیلی بگیرم. چاره دیگر نداشتم و مهلتم با گذشت هر روز رو به خلاصی میرفت. خوشبختانه در آخرین روزها از یکی از دانشگاههای کشور ایران جواب تاییدی دریافت کردم. پس از مدتها بار دیگر لبخند بر لبانم تقش بست و از ته دل خندیدم و گریه کردم.
Thursday Jan 25, 2024
Thursday Jan 25, 2024
حذف زنان از حوزه عمومی؛ چون و چراهای بازداشت خیابانی زنان توسط طالبان
در روزها و هفتههای اخیر شاهد موجی از افزایش بازداشت دختران و زنان در خیابانهای کابل و برخی دیگر از شهرهای کشور به دست طالبان بودیم. جنگجویان و محتسبان طالبان، زنان را به بهانههای مختلفی مثل نداشتن محرم و رعایت نکردن حجاب طالبانی بازداشت میکنند. گمانهها این است که طالبان با راهاندازی پروسه بازداشت زنان، در صدد تحقیر و حذف آنان از حوزه عمومی است. این گروه به رغم خواستههای ملی و بینالمللی، مکاتب و دانشگاهها را به روی دختران نگشود هیچ، که حالا تصمیم گرفته تا شهرها و حوزههای عمومی را از حضور زنان کاملاً پاکسازی کنند. در این پادکست، مهمانان برنامه درباره چون و چراهای بازداشت زنان توسط طالبان صحبت کردهاند. سخنرانان این پادکست، خانم کوهستانی، یکی از زنان معترض در افغانستان و خانم منیژه رامزی، استاد پیشین دانشگاه کابل هستند. روزنامه ۸صبح شما را به شنیدن این پادکست دعوت میکند.
Thursday Jan 18, 2024
سخن زن/۱۱: سفر نافرجام؛ این جا همه چیز بوی مرگ میدهد، حتا رویاهای قدریه نیکزاد
Thursday Jan 18, 2024
Thursday Jan 18, 2024
سفر نافرجام؛ این جا همه چیز بوی مرگ میدهد، حتا رویاهای قدریه نیکزاد
من در کشوری زندهگی میکنم که اگر نام مکتب، مرکز آموزشی، مسجد، بازار و حتا وسایل حمل و نقل را در گوگل جستوجو کنیم، جزییات انفجار میآید. با وجود این همه سیاهی و تباهی و بوی باروت که در مشام داشتیم، دولت نیز به دست گروه طالبان سقوط کرد. با سقوط دولت، آزادی، حق تحصیل و کار، آرزوها و حالا حق پوشش و بیرون رفتن نیز از من گرفته شده است. من به پرندهای میمانم که بالهایم را بریدند و در قفس تنگ و تاریک به جرم دختر بودن اسیرم کردند.
با اعمال محدودیتهای روزافزون گروه طالبان علیه زنان، رنگهای رنگین کمان قلبم یکی یکی از بین رفتند و امروز هیچ رنگی را جز سیاهی نمیبینم. من منتظر باران آزادی و پررنگ شدن دوباره رنگین کمان در آسمان آبی افغانستان هستم.
Wednesday Jan 17, 2024
Wednesday Jan 17, 2024
ناامنی در کشورهای منطقه؛ آیا حادثه خونین کرمان تاوان حمایت ایران از طالبان است؟
در زمان جنگ طالبان علیه نظام جمهوری در افغانستان، دو کشور همسایه با فراهم کردن عقبه استراتژیک برای این گروه، نقش فعالی در حمایت و عسکرگیری طالبان از مدرسههای فعال در آن سوی مرزها داشتند. با سقوط جمهوریت در افغانستان و حاکم شدن طالبان، ورق برگشت و پاکستان و ایران در دام هیولایی افتادند که سالها در پرورش و تجهیز شبه آن در افغانستان دست از پا نمیشناختند. با حاکم شدن طالبان در افغانستان، به عنوان یک نیروی بنیادگرا و مروج ترور و وحشت، اعتماد به نفس سایر گروههای همکیش و فعال در کشورهای همسایه نیز بیشتر شد و به تحرکاتشان افزودند. از جمله تیتیپی در پاکستان فعالتر شد و جیشالعدل در ایران. داعش نیز از میان جنگجویان ناراضی طالبان و سایر گروهها نیرو جذب کرد و خیز تازه برداشت. درحالی که سال ۲۰۲۳ خونینترین سال برای پاکستان بود، ایران نیز در جریان چند روز اخیر شاهد دو انفجار مرگبار در چهارمین سالگرد قتل قاسم سلیمانی در شهر کرمان بود. هرچند مسئولیت حادثه را داعش برعهده گرفت و طالبان نیز آن را محکوم کردند -هرچند آن را تروریستی نخواندند-، اما نمیتوان از این نکته به سادگی گذشت که وقتی یک گروه افراطی که سنت انتحار و ترور را یدک میکشد و سنیمذهب نیز هست، در کشوری به حاکمیت میرسد، تا چی اندازه میتواند برای حاکمیتی که بر بنیاد فقه شیعی شکل گرفته، خطرساز باشد. قراین نشان میدهد که اگر وضع بدین منوال پیش برود، دیری نخواهد پایید که جمهوری اسلامی با توجه به نفوذ تندروایان سنی در نواحی شرقی این کشور، با چالشی مواجه خواهد شد که اولویتهای دیگرش را فراموش خواهد کرد. در این پادکست شما دیدگاههای مهمانان برنامه را درباره روابط ایران با طالبان و عواقب آن خواهید شنید. صاحبنظران این پادکست دکتر سردارمحمد رحیمی، پژوهشگر ژئوپولیتیک و آقای مهرداد فرهنمد، تحلیلگر مسایل خاورمیانه هستند. روزنامه ۸صبح شما را به شنیدن این پادکست فرا میخواند.
Thursday Jan 04, 2024
سخن زن/۱۰: هراس از آینده تاریک؛ میترسم بیسواد بمانم
Thursday Jan 04, 2024
Thursday Jan 04, 2024
هراس از آینده تاریک؛ «میترسم بیسواد بمانم»
مدینه ۱۷ ساله، دانشآموز صنف هشت مکتب است که پس از حاکمیت طالبان از فراگیری درس و آموزش باز مانده است. او نیز همانند هزاران دختر دانشآموز بهجای نشستن روی چوکی مکتب و صنفهای درسی در چهاردیواری خانه روزهای سختی را میگذراند. میگوید: «قرار بود صنف ده شوم، سه سال تعلیمیام حیف شد. اما چه کسی بهای روزهای ازدسترفته تعلیمیمان را میپردازد؟ هر سال که میگذرد سن ما نیز بیشتر میشود و ما هنوز در جایی گیر کردیم که سه سال قبل بودیم. نه راه پیشرفت داریم و نه راه نجات از میان این همه بدبختی که هر روز اضافهتر میشود.» گاهی از میان منجلابی که گیر کرده است آرزو میکند که صنف ده و یا هم دوازده مکتب بود تا فرصتهای تحصیلی برونمرزی برایش فراهم میشد، اما همه راهها به رویش بسته شده است.