Friday Feb 23, 2024

سخن زن/۱۳: کابوس ناتمام چهار سال شکنجه

کابوس ناتمام چهار سال شکنجه

مراسم عروسی با همه رسم و رواجی که داشت سپری شد و من صاحب خانه جدید شدم و با انسان‌هایی که برایم بیگانه می‌نمودند، هم‌خانه شدم. بیش‌تر از پنج ماه از عروسی‌ام نگذشته بود که شوهرم کم کم روی سگش را نشانم داد و با تک‌تک انسان‌نماهایی که نقاب خوب بودن بر چهره داشتند، آشنا شدم. در حالی که پس از ازدواج با همان جثه خُرد و ضعیفم همه کارهای سخت و سنگین خانه شوهرم را انجام می‌دادم، شوهرم به هر بهانه‌ای مرا زیر مشت و لگد می‌گرفت و تا می‌توانست لت‌وکوبم می‌کرد. ابتدا لت‌وکوبش در حد چند سیلی و مشت بود، اما با گذر زمان مشتش به لگد و سیلی‌اش به چاقو بدل شد. بارها مرا با چاقویی که همواره با خود داشت و از آن برای ترساندنم استفاده می‌کرد، زخمی‌ام کرد و هنوز نشانه‌های آن زخم‌ها در بدنم است.

Comments (0)

To leave or reply to comments, please download free Podbean or

No Comments

Copyright 2023 All rights reserved.

Podcast Powered By Podbean

Version: 20241125