Thursday Nov 07, 2024
سخن زن/۲۷:با لباس عروس از این خانه برو و تنها با کفن میتوانی برگردی»
«با لباس عروس از این خانه برو و تنها با کفن میتوانی برگردی»
با آرامی و دقت، گویی از روی پلی لرزان که بر رودخانه عمیق و خروشان کشیده شده بود، خاطراتش را به یاد میآورد و قطرات اشک از گونههای برجستهاش میلغزید. ادامه داد: «عروسیام آغاز بدبختی من بود. چه خشونتهایی که بر من روا نداشتند. جز خشونت، رنج و ظلم چیزی نمیدیدم. وضعم روزبهروز بدتر میشد. در خانه پدر حداقل میفهمیدیم علت بدبختیها و وضعیت سخت، فقر است. این جا همه چیز فراوان بود، ولی وحشت و رنجٍٍی غیرقابل توصیفی در این خانه موج میزد. آنقدر لت و کوبم میکردند که از حال میرفتم. حتا مادرشوهرم مانند بر جانم افتاده بود. یک روز آنقدر همه اعضای خانواده مرا لت و کوب کردند که دیگر نتوانستم تحمل کنم و با وضع آشفتهای از آن خانه فرار کردم. زمانی که به خانه پدرم رسیدم، اعلام کردم که تصمیم دارم طلاق بگیرم.
یک امید کوچک در دلم جوانه زده بود. میخواستم هر نوع سختی را بپذیرم، اما دیگر پا به خانه شوهر نگذارم. اما بهدلیل رسمورواجهایی که داریم، خانوادهام اجازه نمیدادند طلاق بگیرم. پدرم گفت: وقتی با لباس عروس از خانه پدر میروی، تنها با کفن میتوانی بازگردی و همان بود که مرا دوباره به خانه شوهر فرستادند...»
Comments (0)
To leave or reply to comments, please download free Podbean or
No Comments
To leave or reply to comments,
please download free Podbean App.