
5 days ago
سخن زن/۳۶: دختران روستا و آرزوهای ممنوعه
دختران روستا و آرزوهای ممنوعه
او دیگر یازدهساله شده بود و مثل دیگر دختران حق رفتن به مکتب را نداشت و نمیتوانست درس بخواند و داکتر شود. باید آرزوها و رویاهایش را کنار میگذاشت؛ چون حق آرزو کردن را نداشت. میگفتند همین که خواندن و نوشتن را یاد گرفتید، کافی است. دیگر بزرگ شدهاید و باید حجاب کنید و از مردها رو بگیرید. پس از این حرفها، آنقدر ناامید شد که دیگر هیچوقت دلش نخواست شعر بخواند و آزاد باشد و مثل زنهایی که در تلویزیون میدید، داکتر شود. او آرزوهایش را به کسی نگفته بود. حتا کسی به آرزوهای او اهمیت نمیداد.
Comments (0)
To leave or reply to comments, please download free Podbean or
No Comments
To leave or reply to comments,
please download free Podbean App.